اقرأ باسم ربك....:
سوره علق (سوره نود و ششم) با امر اقرأ آغاز مىشود و پس از آن عبارت باسم ربك... مىآيد. اكثر مترجمان معاصر قرآن به انگليسى، فرانسوى و آلمانى كه ترجمههايشان در دسترس من بودهان(33)د معتقدند كه اقرا ناظر به متن نبوى معينى است كه محمد (ص) مأمور به خواندن يا قرائت آن بوده است. اما اين مترجمان درباره مضامين يا محتواى آن متن اتفاق نظر ندارند. پيكتال در ترجمهاش آورده است: «بخوان. به نام پروردگارت...» يعنى باسم ربك را سرآغاز متنى مىداند كه محمد (ص) مأمور به خواندن آن بوده است. ترجمه آربرى نيز مستلزم همين امر است: «قرائت كن: به نام پروردگارت». ليكن بسيارى از مترجمان چنين فرض كردهاند كه باسم ربك قسمتى از متنى كه پيامبر مىبايست مىخوانده، نبوده است، بلكه اين عبارت تنها كيفيت انجام دستور اقرا را بيان مىكند. براين اساس، ترجمه اقرا بأسم ربك مىشود: به نام پروردگارت بخوان / يا قرائت كن(34). محققان غربى در حوزه قرآن و سيره نبوى همين طور ترجمه كردهاند (35) در نتيجه اين ترجمه، مفهوم آيه فرمانى عام به پيامبر براى آغاز رسالت پيامبرانهاش، به نام پروردگارش مىشود. اما بنابر هر دو ديدگاه، ترجمه باسم ربك يكسان مىشود: «به نام پرودگارت».
اما آنچه ظاهراً در ترجمه باسم ربك مورد نظر اكثر قريب به اتفاق محققان جديد (غربى) است ضرورتاً حاصل بازنگرى در تفاسير مسلمانان ازسوره علق نيست. ارزيابى اين نكته - كه مقاله حاضر عهدهدار آن است - براى اولين بار از رهيافتى ممكن و مناسب پرده بر مىدارد كه محققان جديد تاكنون چنانكه بايد و شايد بدان توجه نكردهاند.
فرمان اقرا باسم ربك را بايد با ديگر آيات قرآنى كه مشتمل بر باسم ربك هستند مقايسه كرد. تنها سه آيه ديگر اين چنينى وجود دارد كه در هر سه آنها آمده است: فسبح باسم ربك العظيم (واقعه، 74، 69 (36) ؛ حاقه، 52( «نام بلند مرتبه پرودگارت را تسبيح كن». روشن است كه باى باسم ربك در اين آيات باى زائده است. چنانكه در آيهاى ديگر يعنى سبح اسم ربك الاعلى (اعلى، 1) باء نيامده است. ساختار مشابهى كه در آن به جاى سبح، اذكر قرار دارد، در آيه 8 سوره مزمل آمده است: و اذكر اسم ربك. اين عبارت در آيه 25 سوره انسان نيز وجود دارد. (37) در اين ميان، آيه نخست سوره علق، منحصر به فرد است، از آن جهت كه اقرا دارد نه اذكر يا سبح ؛ اما ساختار ظاهرى آن همانند ديگر آياتى است كه مشتمل بر باسم ربك هستند. بنابراين، نتيجه روشن و طبيعى اين است كه «باء» در اين آيه نيز زائده است.
برخى تفاسير اسلامى متقدم چنين برداشتى از «باء» را تأييد مىكنند. ابو عبيده (متوفاى825/210) مىگويد: اقرا باسم ربك مجازه اقرا اسم ربك. (38) سخن ابن قتيبه (متوفاى 889/276) از اين هم صريحتر است. او مىگويد كه «باء» مىتواند در كلام افزوده شود بىآنكه معنا تغييرى كند. بنابراين اقرا باسم ربك به معناى اقرا اسم ربك است. (39) وى آنگاه شواهد قرآنى بيشترى مىآورد كه در آنها اين نوع «باء» به كار رفته است. (40)
چند دهه قبل محققانى چون هر شفلد (41) و گريمه (42) اين رأى را مطرح كردند كه اقرا باسم ربك به معناى اقرا اسم ربك است. هر شفلد آيه را چنين ترجمه كرده است: «Proclaim the Name of the Lord...» (43) و گريمه نيز در ترجمه آيه آورده است: (44) «Preise den Namen deines Herren» اما از روزگار نولدكه - شوالى به اين سو، محققان غربى اين تفسير را به كلى كنار گذاشتهاند. (45) نولدكه و شوالى كه از تفسير سابق الذكر ابو عبيده آگاه بودند، اظهار كردهاند كه «قرأب» هيچ گاه به معناى «قرأ» به كار نمىرود. تنها معانى آن عبارتنداز «خواندن يك متن» و «پيروى از يك قرائت» (يعنى يكى از قرائتهاى قرآن). اين تركيب (قرأب) همانند «قال بشىء» است (46) . با اين همه، شواهد روشن ديگرى بر كاربرد «قرأب» در معناى «قرأ» را مىتوان در متون پيش از قرآن يافت. (مثلاً) فخر رازى (متوفاى 1210/607) در تأييد نظر ابوعبيده بيتى از اخطل را شاهد مىآورد كه مىگويد:
.../ سود المحاجر لا يقرأن بالسور.
زنان سياه چشم سورهها را نمىخوانند. (47)
با مراجعه به معجم المفهرس حديث نبوى اثر و نسينك (ذيل ماده قرأ) به سهولت مىتوان شواهد بيشترى از متون روايى گردآورد. شايعترين نمونههاى روايى مربوط به قرائت آيات قرآنى در نمازند. مثلاً: من قرأ بقل هو الله احد فكانما قرأ بثلث القرآن «كسى كه (سوره حمد را همراه با) قل هو الله احد بخواند (پاداش كسى را خواهد داشت كه) گويى يك سوم قرآن را قرائت كرده است» (48) . در نقلى مشابه حرف «باء» وجود ندارد: من قرأ الله الواحد (!) الصمد فقد قرأ ثلث القرآن. (49) روايات بسيارى كه اهميت قرائت «فاتحة الكتاب» يا «ام القرآن» را بيان مىكنند، گاه چنيناند: لا صلاة لمن لم يقرأ بفاتحة الكتاب «كسى كه فاتحة الكتاب را نخواند نماز (مقبولى) نخوانده است». (50) روايتى ديگر مىگويد: من صل صلاة لم يقرأ فيها بأم القرآن (51) ؛ و شواهدى از اين دست بسيارند (52) . اين گونه مثالها كه در آنها آمدن يا نيامدن «باء» تغييرى در معنا ايجاد نمىكند، نشان مىدهد كه بسيار بهتر است كه همانند ابو عبيده و ابن قتيبه عبارت اقرأ باسم ربك را به معناى اقرأ اسم ربك بدانيم.
فرمان «بخوان نام پروردگار را» ظاهراً اشاره به عملى عبادى دارد كه پيامبر مأمور به انجام آن براى پروردگارش است. برخى تفاسير اسلامى كه مبتنى بر رهيافت ابو عبيدهاند، ماهيت اين عملعبادى را تعيين مىكنند. فخر رازى در توضيح نظر ابو عبيده مىگويد: و معنى اقرأ باسم ربك اى اذكر اسمه. به د(53)يگر سخن اقرأ باسم ربك را معادل اذكر اسم ربك مىداند. مداقه در استعمالات قرآنى فعل ذكر نشان مىدهد كه «ياد كردن نام خداوند» به معناى تسبيح او در نماز است. در حقيقت، وقتى ذكر با اسم رب همراه است، همواره قرين فعل سبح به كار مىرود. آيات 14 - 15 سوره اعلى كه با امر سبح اسم ربك الاعلى آغاز مىشود چنيناند: قد افلح من تزكى و ذكر اسم ربه فصلى. آيات 25 - 26 سوره انسان نيز ارتباط نزديك ميان ذكر، سبح، اسم رب و صلاة را به روشنى نشان مىدهند: و اذكر اسم ربك بكره و أصيلا و من الليل فاسجد له و سبحه ليلا طويلاً. همچنين در آيات 7 - 8 سوره مزمل آمده است: ان لك فى النهار سبحا طويلاً و اذكر اسم ربك و تبتل اليه تبتيلا (54) . با توجه به اين آيات قرآن روشن است كه اگر اقرأ باسم ربك را به معناى اذكر اسمه بگيريم، معناى آن چنين مىشود: «ياد كردن نام پروردگار و ستايش و تسبيح او در عبادتى خالصانه همراه با شكر و سپاس» (55) .
به نظر مىرسد كه اقرأ باسم ربك قرآنى شبيه به برخى عبارتهاى عبادى در زبان عبرى باشد كه ريشهشان به تورات باز مىگردد. (56) تعبير توراتى قرا بسمه كه در زبان عبرى به معناى «خواندن نام پروردگار» است در چند فقره به كار رفته كه ظاهراً مناسبترين آنها موردى است كه در آن خداوند در نيايشى براى شكر گزارى ستايش مىشود. بهترين نمونهها سه آيه زير هستند:
يهوه را حمد گوييد و نا او را بخوانيد (57) نام خداوند را خواهم خواند. (58) نام خداوند را خواهم خواند (59) .
در اين آيات خواندن نام خدا به معناى بزرگداشتن نام او و به ياد داشتن قدرت مطلق اوست. در قرآن نيز اسم يا به عبارت بهتر، اسماى حسناى خداوند بيانگر جوانب مختلف قدرت نامتناهى او به عنوان خالق عالم و منشأ الوهى احسان (كرم) و خير است. مثلاً آيات 23 - 24 سوره حشر چنين است: «اوست خداوند، خالق، سازنده و صورتگر ؛ از آن اوست، نيكوترين اسما؛ آنچه در آسمانها و زمين است او را تسبيح مىكنند...» (60) به همين صورت، در سوره علق، دستور به قرائت اسم رب به معناى بر شمردن نعمتهاى او به عنوان تنها منشأ وجود و عقل انسان است. طبرسى (متوفاى 1153/548) نيز دقيقاً متوجه اين معنا از سوره بوده است كه در تفسير آيه نخست مىگويد: «اين فرمانى است از جانب خداوند به پيامبرش كه نام پروردگارش را قرائت كند و او را با نيكوترين نامهايش بخواند (ان يقرا باسم ربه و ان يدعوه باسمائه الحسنى). بزرگداشتن نام، همانا بزرگداشت صاحب نام است، زيرا اسم بيانگر ويژگىهاى مسمى است ؛ بنابراين راهى جز اين براى بزرگداشت او نيست.» (61)
از خدايى كه پيامبر در اين سوره مأمور به ستايش اوست، با الله تعبير نشده، بلكه با ربك ياد شده است. به نظر مىرسد كه اين خطاب تلويحى و اشارهاى، بيانگر تجربه اساسى توحيدى پيامبر است كه اين حقيقت را دريافته بود كه الله - و نه ديگر الهها - پروردگار اوست. مقاتل بن سليمان در تفسير كهن خود به اين نكته اشاره مىكند و مىگويد: اقرأ باسم ربك يا محمد، يعنى الواحد (62) ابو حيان (متوفاى 1353/745) همين عقيده را با صراحت بيشترى تقرير مىكند و مىگويد (آمدن) تعبير «ربك» (در مقابل «الرب») به معناى تكليفى شخصى و خصوصى است كه محمد (ص) نبايد پيرو هيچ يك از ديگر الهها باشد. (63)
تنها و يگانه الهى كه بايد ستود پروردگارى است كه انسان را آفريد (الذى خلق) و به او علم آموخت (الذى علم). پيام توحيدى فقره آغازين سوره علق با اين جملات توصيفى تحقق مىيابد. در اين آيات و هر جاى ديگرى از قرآن، قدرت خالقه و كرم خداوند براى اثبات اين نكته ذكر مىشود كه او تنها و يگانه خداى سزاوار عبادت است، نه الههاى حقيرى كه حتى خود مشركان نيز هيچ گاه هيچ خلقت و كرمى را بدانان نسبت نمىدادند. بت پرستان اين الهها را صرفاً واسطهاى ميان انسان و خداى اعلى مىپنداشتند. مفسران مسلمان بدين نكته نيز توجه داشتهاند. فى المثل فخر رازى، آياتى از قرآن را ذكر مىكند كه (بر طبق آنها) مشركان خالقيت الله را قبول داشتند، و نتيجه مىگيرد كه الذى خلق بدين منظور آورده شده كه مشركان را، بر مبناى اعتقادات خودشان، به قبول اين نتيجه اجتنابناپذير بكشاند كه تنها خداوند سزاوار پرستش است. (64) نتيجه آنكه، سوره علق، در عين هماهنگى با دعوت عام توحيدى قرآن، هدف اصلىاش تأكيد و ترغيب پيامبر به ستايش قدرت مطلق پروردگار خويش و اشاعه توحيد است.
چنانچه معروف است، نخستين آيات سوره علق در روايات راجع به اولين آيات وحى شده بر پيامبر مطرح مىشود. (65) اين روايات، اين سوره را نخستين فقره وحى شده بر پيامبر مىدانند. (66) برخى از محققان امروزى در اين روايات شواهد موثقى درباره تحول شخصى پيامبر و نيز در باب تاريخگذارى قرآن يافتهاند. اما به نظر مىرسد كه سوره علق پس از برخى فرايندها ضميمه روايات مربوط به اولين تجربه نبوى محمد (ص) شده است كه اين امر شايان بررسى بيشتر است. نخست آن كه يك روايت نادر وجود دارد كه ظاهراً تاريخ آن مربوط به زمانى است كه سوره علق را هنوز مكى نمىدانستند. اين روايت كه از سائب بن يزيد (متوفاى 82) نقل شده است چنين مىگويد: «وقتى خداوند اقر باسم ربك الذى خلق را بر محمد (ص) وحى كرد، پيامبر نزد ابى بن كعب آمد و به او گفت: جبرئيل به من فرمان داده است كه اين سوره را براى اعلان عمومى به تو ارائه دهم، ابى گفت: «آيا خداوند واقعاً نام مرا ذكر كرد؟» او گفت: «بلى» (67) اين روايت متعلق به دوره مدينه است كه ابى جمع (و كتابت) آيات وحيانى قرآن را آغاز كرده بود؛ بنابراين چنين روايتى تنها مىتوانسته است قبل از رواج نظريه مكى بودن سوره علق رواج و انتشار داشته باشد.
(دوم آن كه) قديمترين وجوه روايتهاى مربوط به اولين تجربه نبوى محمد (ص) هيچ اشارهاى به سوره علق نكردهاند. يكى از اين روايات كه از عروة به زبير (متوفاى 94) نقل شده است مىگويد: روزى محمد (ص) به خديجه گفت: «اى خديجه من نورى مىبينم و صدايى مىشنوم. مىترسم كه كاهن شوم (... لقد خشيت ان اكون كاهنا). خديجه ضمن دلدارى و تسلاى او گفت كه وى بسيار شريفتر و صالحتر از آن است كه كاهن باشد. (68) در نقل ديگرى كه سندش از طريق حماد بن سلمه به ابن عباس باز مىگردد، پيامبر با ديدن نور و شنيدن صداهايى، نگرانى مشابهى ابراز مىكند (و انى اخشى ان يكون فى جنون)، خديجه او را آرامش داده، نزد ورقة بن نوفل مىرود و ماجرا را باز مىگويد. آن گاه ورقه تأييد مىكند كه محمد (ص) پيامبر است (69) دو چيز، قديم بودن تاريخ اين نقلها (نسبت به ديگر روايات) را نشان مىدهد: نخست عدم ذكر آيهاى معين در اين نقلها و ديگر شيوه تعبير و ترسيم سيماى محمد (ص). او ترديدهاى جدى نسبت به خود داشته و بيم داشته است كه كاهن يا مجنون شود. چنين تصويرى (از پيامبر) مربوط به دورهاى است كه هنوز مفهوم عصمت محمد (ص) مرسوم و متداول نشده بود. همچنانكه خواهيم ديد، در نقلهاى مبسوطتر ،اين ترديدها را افراد ديگرى غير از خود محمد (ص) ابراز مىكنند.
روايت ديگرى كه آن هم هيچ اشارهاى به سوره علق ندارد، منقول از عكرمه (متوفاى 723/105) از ابن عباس است. بنابراين روايت، محمد (ص) بر بالاى كوه اجياد در مكه است كه فرشتهاى را بر افق مىبيند كه يك پا را روى پاى ديگر گذاشته است. فرشته خطاب به او مىگويد: «اى محمد، من جبرئيل هستم». محمد (ص) ترسيده، شتابان نزد خديجه باز مىگردد و مىگويد. بيم دارد كه كاهن شود. خديجه او را دلدارى مىدهد و نزد ورقه مىرود و او نبوت محمد (ص) را مورد تأييد قرار مىدهد. (70) اين روايت كه محل نخستين تجربه نبوى محمد (ص) را كوه اجياد (71) مىداند، ظاهراً شرح و بسطى است و بر برخى آيات قرآن (نجم، 7؛ تكوير،
23) كه به رؤيتهاى نبوى واقع شده در افق اشاره دارد. (72) اين روايت، رؤيتهاى ذكر شده در قرآن را مربوط به نخستين مواجهه محمد (ص) با جبرئيل ملك مىداند. (73)
نقلهاى ديگر در شرح ظهور جبرئيل بر بالاى كوه اجياد مشتمل بر وحى نزول سوره علق هستند. ابو نعيم يكى از آنها را به نقل از عروة بن زبير از عايشه آورده است. (74) پيامبر جبرئيل را بر بالاى كوه اجياد مىبيند ؛ آن فرشته شيوه وضو گرفتن و خواندن نماز را به وى نشان مىدهد و سوره علق را برايش به زبان مىآورد. محمد (ص) نزد خديجه باز مىگردد، واقعه پيش آمده را براى او مىگويد و خديجه تصديق مىكند كه محمد (ص) پيامبر است. (75) خرگوشى در كتاب شرف النب(76)ى گزارش مفصل و مبسوطترى نقل مىكند. جبرئيل در «جياد الاصغر» محمد (ص) را مورد خطاب قرار مىدهد. محمد (ص) بىهوش مىشود و مردم با اين سخن و پندار كه او بر اثر تصرف جنيان مجنون شده است وى را نزد خديجه باز مىآورند. خديجه با انكار سخن ايشان، تأكيد مىكند كه همسرش پيامبر است. همين حادثه روز بعد هم روى مىدهد و تنها در روز سوم، جبرئيل با زيباترين چهرهاش بر محمد (ص) ظاهر مىشود، و وضو و نماز را به او آموخته، سوره علق را به او ارائه مىكند. محمد (ص) نزد خديجه باز گشته، آنچه را روى دادهبراى او تعريف مىكند. (77)
روايات ديگر كه مشتمل بر متن سوره علقاند بر اين نظريه استوارند كه اقرأ باسم ربك از خاطره گفتگويى حكايت مىكند كه بنا به فرض ميان فرشته و پيامبر واقع شده است. قديمترين نقلهايى كه اين عقيده را نشان مىدهد و ظاهراً هنوز معانى جديد بر اين آيات قرآن تحميل نمىكنند، روايتى است منقول از عبدالله بن شداد (متوفاى 81): جبرئيل نزد پيامبر آمده، مىگويد: «... يا محمد اقرأ». محمد (ص) مىگويد: «و ما اقرأ؟» (78) جبرئيل محمد (ص) را مىفشارد و درخواست «اقرأ» را تكرار مىكند و محمد (ص) پاسخ مىدهد «و ما اقرأ» ؛ اين بار، جبرئيل مىگويد: «باسم ربك الذى خلق...» تا مىرسد به «علم الانسان ما لم يعلم» (79) در اين لحظه جر و بحث دو طرفه به پايان مىرسد و محمد (ص) به نزد خديجه باز مىگردد. به خديجه مىگويد كه احساس مىكند موجود شرورى او را تصرف كرده است، خديجه او را دلدارى و آرامش مىدهد و الخ (80) . معناى اصلى و اوليه اقرأ باسم ربك را به آسانى مىتوان در اين روايت پيدا كرد؛ و آن در اينجا عبارت است از پاسخ جبرئيل به اين سؤال محمد (ص) كه «چه بخوانم؟» اگر اين پاسخ نيازمند ارائه يك مفعول براى «چه بخوانم؟» محمد (ص) باشد، جبرئيل بايد پاسخ دهد: «(بخوان) نام پروردگارت را!» بدى سان، معناى اصلى سوره علق كه د رآن، محمد (ص) به ستايش نام پروردگارش ترغيب و تأكيد شده است، كاملاً محفوظ مىماند. ساختار سوره نيز در اين روايت منعكس شده است. در اين سوره چند كلمه كليدى هست كه هر يك دوبار تكرار شدهاند: اقرأ - اقرأ؛ خلق - خلق ؛ علم - علم امر اقرأ جبرئيل - كه آن نيز دو بار تكرار شده است - اين پديده را نشان مىدهد.
اما گفتگوى موجود در روايت عبدالله بن شداد را به گونه ديگرى هم مىتوان تعبير كرد (81) . جبرئيل: «بخوان!» محمد (ص): «چه بخوانم؟» جبرئيل: (بخوان) «باسم ربك الذى خلق...» چنين برداشت و تعبيرى ظاهراً بيانگر معناى اصلى روايت عبدالله بن شداد نيست؛ اما با وجود اين، بإ؛طط توجه به روايات ديگرى كه در آنها محمد(ص) به طور قطع و حتم مأمور به قرائت خود الفاظ سوره علق شده، برداشتى ممكن و مناسب است. اسناد يكى از اين روايات كه معناى جديدى براى اقرأ باسم ربك عرضه مىكند از طريق زهرى - عروة - عايشه است. اين روايت جزئيات زمانى و مكانى واقعه را ذكر مىكند. ابن اسحاق (82) (متوفاى 767/150) و ديگران (83) بخش نخست آن را نقل كردهاند كه مىگويد آغاز نبوت محمد (ص) با يك رؤياى صادقه بود (اول ما بدء به رسول الله (ص) من النبوة الرويا الصادقة) و هر رؤيا كه او را در خواب خويش مىديد، همچون طلوع فجر بود! (84) طبرى متن كامل روايت زهرى - عروه - عايشه را نقل مىكند اين نقل چنين است كه محمد (ص) عادت به انجام «تحنث» (85) بر روى كوه حراء داشت. وقتى در حال تحنث بود، جبرئيل نزد او آمد، او را با نام خطاب كرد، پيامبر كه ترسيده بود نزد خديجه بازگشت و از او خواست كه وى را بپوشاند (زملونى). (86)
يك بار ديگر جبرئيل آمد و (اين بار) محمد(ص) قصد خودكشى داشت. جبرئيل دوباره ظاهر شد، رو به محمد (ص) كرد و عاقبت گفت: «اقرأ» ؛ محمد (ص) گفت: «ما اقرأ»؟ (87) جبرئيل پس از آنكه سه بار او را محكم مىفشارد، مىگويد: «اقرأ باسم ربك الذى خلق» در اينجا محمد (ص) شرح ماجرا را چنين ادامه مىدهد. «فقرأت فاتيت خديجة...» باقى مانده روايت عبارت است از نگرانى محمد (ص) درباره سلامت عقلىاش، سخنان آرامش دهنده خديجه و تصديق ورقة نسبت به نبوت صادق محمد (ص) (88) . تنها يك تفاوت كوچك، اما بسيار مهم، ميان اين روايت و روايت عبدالله بن شداد وجود دارد. در روايتى دومى، پس از آنكه فرشته مىگويد: (اقرأ) باسم ربك، مواجهه با جبرئيل پايان مىيابد. اما در روايت زهرى - عروة - عايشه ماجرا ادامه مىيابد و محمد (ص) عملاً امر جبرئيل را امتثال مىكند: «فقرأت... الخ». اين عمل اضافه، برداشت جديد و محدودترى از امر اقرأ به دست مىدهد؛ اين ديگر امر به قرائت متنى مشخص است. سخن محمد (ص) كه مىگويد «فقرات...» نشان مىدهد كه او عملاً و حقيقتاً گفتار جبرئيل، يعنى آيات نخستين سوره علق را قرائت كرده است (89) .بدين سان، اقرأ در اين آيه قرآن، ديگر درخواست از همگان براى «قرائت» نام پروردگار نيست، بلكه به بيان دقيقتر، دستور به تلفظ و اظهار كلمات سوره علق است.
همين استنباط در روايت وهب بن كيسان (متوفاى 126) منقول از ابن اسحاق وجود دارد (90) . بنابراين روايت، وقتى كه محمد (ص) در حراء خوابيده بود، جبرئيل قطعهاى ديباج برايش آورد كه در آن نوشتهاى بود. (91) جبرئيل امر اقرأ را چهار بار تكرار مىكند و هر بار پيامبر را با آن متن مكتوب مىفشارد. پيامبر دو بار مىپرسد ما اقرأ و دو بار مىگويد ماذا أقرا. محمد (ص) شرح مىدهد كه وقتى جبرئيل توضيح داد كه من بايد أقرأ باسم ربك را قرائت كنم، «آن را خواندم ؛ او از من جدا شد، از خواب بيدار شدم و چنان بود كه گويى آن كلمات را بر قلب من نوشتهاند» (92) . روايتى ديگر از جابر تصريح مىكند كه جبرئيل پوششى از ديباج براى محمد (ص) آورد كه بر روى آن آيات اقرأ باسم ربك... تا مالم يعلم نوشته شده بود. (93)
اين نظر كه امر اقرأ فرمانى است ناظر به قرائت عملى سوره علق، نه فقط در روايت اسباب النزول بلكه در تفاسير مفسران نيز آمده است. ابوحيان نقل مىكند كه برخى مىگويند عبارت باسم ربك مفعول أقرأ است، به اين معنا كه پيامبر مأمور به قرائت آن بوده است ؛ چنانكه وقتى كسى بگويد اقرأ الحمد لله بدان معناست كه الحمد لله را بخوان (94) . چنين تفسير و برداشتى ظاهراً متأثر از اين نكته بوده است كه ماده قرأ در قرآن، يا با مفعول الكتاب (95) به كار مىرود و يا در موارد بيشتر با القرآن . ب(96)نابراين، آنان مىبايست يك متن مكتوب را به عنوان مفعول اقرأ مىيافتند ؛ و بسيار طبيعى بود كه آن را در كلمات موجود در عبارت قرآنى پس از اقرأ جستجو كنند.
يك مسأله كلامى توجه به معناى اصلى و اوليه اقرأ را كمرنگ مىكند. فخر رازى (متوفاى 1210/607) در تفسير نظر ابو عبيده كه اقرأ باسم ربك را به معناى اذكر اسمه مىدانست مىگويد: «چنين دستورى شايسته پيامبر نيست، چرا كه او جز خداوند به ياد چيزى نبود؛ پس چگونه مىتوان او را به كارى امر كرد كه تا آن زمان همواره در حال انجام آن بوده است؟» (97) قرطبى (متوفاى 1272/671) به دليل همين اشكال، تفسير ابو عبيده را با تغيير مهمى ارائه مىكند. وى مىگويد كه برخى معتقدند اسم ربك همان قرآن است و مىگويند اقرأ باسم ربك به معناى اقر اسم ربك است، و باء، زائده است (98) . بنابراين اين نظر تغيير يافته ابو عبيده، اقرأ باسم ربك در عين آنكه معادل با اقرأ اسم ربك است، به معناى اقرأ القرآن نيز مىباشد. به اين ترتيب اشكال كلامىاى كه فخر رازى وارد كرده بود رفع مىشود؛ پيامبر به ستايش پروردگارش مأمور نشده، بلكه صرفاً دستور يافته است كه آيات قرآن را آنگونه كه بر وى نازل مىشود قرائت كند.
نظر ابو عبيده را به گونهاى ديگر نيز تفسير كردهاند. واحدى (متوفاى 1075/468) مىگويد نظر و تفسير ابو عبيده يعنى اقرأ اسم ربك، به معناى آن است كه پيامبر مامور شد در آغاز هر قرائتى تادباً نام خداوند را ذكر كند. (99) تبيين واحدى ظاهراً بيانگر نظر آن دسته از متكلمان مسلمان است كه معتقدند شروع قرائت قرآن بايد همواره با اظهار بسمله يعنى بسم الله الرحمن الرحيم - جمله آغازين سورههاى قرآن - باشد. اين متكلمان بسمله را جزء لازم تمام بخشهاى قرآن مىدانند كه بايد همچون ديگر آيات خوانده شود. مدافعان اين عقيده عمدتاً قراء و فقيهان شافعى مكه و كوفه هستند. در مقابل فقهاى مدينه، بصره و شام كه پيرو ابو حنيفهاند، بسمله را در قرائت قرآن اظهار نمىكنند. (100)
اختلاف نظر درباره بسمله نه تنها تفسير اين سوره، بلكه روايات مربوط به نخستين آيات نازله بر محمد (ص) را نيز متأثر كرده است. به نظر مىرسد اشكال ديگر اين روايات بيانگر عقيده طرفداران بسمله است. آنان در صدد اثبات اين نكته بودند كه بسلمه يك آيه اصيل و حيانى است، نه صرفاً قالبى فنى و تبعى. در اينجا روايت ابن عباس، به نقل از ضحاك (متوفاى 798/180) مىگويد اولين وحى بر محمد (ص) چنين بود: يا محمد قل اعوذ بالسميع العليم من الشيطان الرجيم. آنگاه فرشته به او گفت بگو: بسم الله الرحمن الرحيم (101) گاه نيز گفتهاند كه بسمله همراه با سوره علق بر محمد (ص) وحى شده است. در روايتى كه عكرمه و حسن بصرى نقل كردهاند آمده است كه نخستين عبارت نازل شده، بسمله و نخستين سوره، سوره علق بوده است. (102)
يكى از مباحث عمده درباره بسمله اين است كه آيا بسم الله الرحمن الرحيم بخشى از سوره فاتحه و آيهاى مستقل است يا نه؟ آنان كه پاسخ مثبت دادهاند روايتى را نقل كردهاند كه تركيب و هيئتش همانند روايات نزول سوره علق است. در اين روايت گفته شده كه بسمله همراه با سوره فاتحه نازل شده است، و از سوره علق ذكرى به ميان نمىآيد. اين روايت كه منقول از ابن اسحاق (اما در سيره ابن اسحاق نيامده) است، مىگويد كه محمد (ص) صداهايى مىشنيد كه او را نگران كرد؛ ماجرا را براى خديجه گفت و او سخنان آرامش بخش به پيامبر گفت؛ سپس وى را - همراه با ابوبكر - براى مشورت نزد ورقه فرستاد. ورقه به محمد (ص) گفت كه در صورت تكرار چنين واقعهاى، به آن صداها گوش كند و از آنها نگريزد. محمد (ص) چنين كرد و (اين بار) آن صدا (هاتف) با خواندن بسمله از او خواست كه سه بار آنرا تكرار كند؛ وى اين كار را انجام داد. آنگاه همان صدا تك تك آيات سوره فاتحه را همين گونه خواند و محمد (ص) آنها را سه بار تكرار كرد (103) . دلالت صريح اين روايت اين است كه سوره فاتحه - با احتساب بسمله - نخستين سوره نازله بر محمد (ص) باشد. (104)
گونه ديگرى از همين روايت به نقل از ابن ابى شيبه، عقيده كسانى را مىنماياند كه بسمله را از آيات قرآن نمىدانند. در اين نقل، به جاى بسمله، الفاظ شهادت آمده است. (105)
تلقى تمام روايات و تفاسيرى كه تا اينجا از نظر گذرانديم، اين است كه باسم ربك مفعول به امر اقرأ است. شيوه ديگرى كه مفسران مسلمان پى گرفتهاند مبتنى بر اين فرض است كه مفعول اقرأ در متن قرآن نيامده، و بنابراين باسم ربك متممى است در مقام بيان حالت يا علت امتثال امر اقرأ. سابقه و سرچشمه اين تفسير در خود قرآن است كه عبارت بسم الله (نه باسم ربك) يكجا چنين كاربرد نحوىاى دارد (هود، 41: و قال اركبوا فيها بسم الله مجراها و مرساها). (در اين مورد نيز) كاملاً طبيعى است كه مىگويند مفعول محذوف اقرأ آيات و حيانى قريب النزول بر پيامبر، (106) يا به طور مشخص خود قرآن (107) است.
اين گونه تبيين و توضيح باسم ربك احتمالات متعدد دارد. برخى آنرا معادل بامر ربك تفسير كرده ، و(108) برخى ديگر آنرا به معناى لاجل ربك (109) يا به معناى على اسم ربك دانستهاند (110) ، اما از همه رايجتر، تفسيرى است مبتنى بر برخى نقلها از روايتهاى مربوط به نخستين وحى بر محمد (ص). در اين تفسير اقرأ باسم ربك معادل با مستعينا باسمه، يعنى «به مدد و يارى نام او» دانسته مىشود. با توجه به اينكه پيامبر خواندن نمىدانسته است (نگاه كنيد به پاورقى 52)، (به يارى او) بر خواندن توانا شده است (111) . تفسير ديگرى كه شهرت و رواجش كمتر از اين نيست عقيده طرفداران بسمله را بازگو مىكند: باسم ربك حال (يا قيد حالت) است و عبارت به اين معناست: مفتتحاً باسمه. يعنى سورههاى قرآن را با بسمله آغاز كن (112) .
بدين سان، اين رأى كه در سوره علق، محمد (ص) مأمور به ابلاغ پيام و حيانى قرآن شده است، رايجترين نظريه مىشود. تفسير ابو عبيده كه مىگويد سوره علق پيامبر را به ستايش نام پروردگارش ترغيب و توصيه مىكند، تقريباً به كلى فراموش شده است.
(33) - نويسنده مقاله، نشانى آيه را سوره انفال، آيه 8 داده كه اشتباه است(م).
(34) - براى جزئيات كتاب شناختى ترجمههايى كه در اينجا ياد مىشوند، نگاه كنيد به مقاله ج. د. پيرسون، «كتابشناسى ترجمههاى قرآن در زبانهاى اروپايى» در ادبيات عربى تا پايان دوره اموى، ويراسته ا.ف.ل. بيستون و ديگران. كمبريج، 1983، ص 502 به بعد. (مشخصات كتاب شناختى مراجع و منابع مؤلف را در ترجمه فارسى نياوردهام. (مترجم)).
(35) ; (Ullmann ,Henning - - "Lies ") ; (Munammad Asad ,palmer ,Sale - - " in the name of thy Lord ,Read" ) . -- "preche") ;(paret - - " Trage vor") ; (Dawood .N.J ,Zafarullah Khan .M ,Bell ,Rodwell - - "Recite") .(Ali .Amir .H - - "Call") ; ( Ali ,Yusuf .A - - " proclaim') ; ( Blachere
(36) - فى المثل، لومان، ص 249: . "...rezitiere im Namen " ؛ شدل، ص 47 : "... Rufe rn Namen" بوهل - شادر، ". .. Sag her im Mamen" نيز مقايسه كنيد با مقاله ين بل، «جايگاه قرائت قرآن در دورههاى اوليه اسلام»، در 137 Journal of Semitic Srudies: سال 19، 1974، ص 240 به بعد.
(37) - در متن مقاله آيه 69 آمده است، اما صحيح آن آيه 96 است. (م).
(38) - و مقايسه كنيد با تبارك اسم ربك (الرحمن، 78).
(39) - ابو عبيده، ج 2، ص 304.
(40) - ابن قتيبه، ص 248: «و الباء تزاد فى الكلام و المعنى الغاءه... و قوله اقرا باسم ربك اى اسم ربك». نيز بنگريد به فخر رازى، ج 32، ص 13 (ابو عبيده) ؛ طبرسى، ج 30، ص 151.
(41) - مؤمنون 20؛ انسان، 6؛ مريم، 25؛ قلم، 6؛ ممتحنه، 1؛ حج، 25.
(42) .Hirschfeld .
(43) .Grimme .
(44) - هر شفلد، ص 18.
(45) - گريمه، ج 1، ص 18.
(46) - در سالهاى اخير ظاهراً تنها لولينگ (ص 29 به بعد) از ارزش اين تفسير و برداشت ابو عبيده آگاه بوده است.
(47) - نولدكه - شوالى، ج 1، ص 81 - 82. نيز بنگريد به بوهل - شادر، ص 137، يادداشت 35؛ لومان، ص 256.
(48) - فخر رازى، ج 32، ص 13. مقايسه كنيد با رايت، ج 2، ص 160 الف.
(49) - احمد (بن حنبل)، ج 5، ص 141.
(50) - ترمذى، ج 11، ص 24.
(51) - بخارى، ج 1، ص 192 ؛ مسلم، ج 2، ص 9؛ ترمذى، ج 2، ص 46.
(52) - ترمذى، ج 11، ص 5.
(53) - فى المثل در فتح البارى، ج 2، ص 202: اقرأ ما تيسر معك من القرآن... يقرأ بما تيسر عليه... مالك، ج 1، ص 138: و قد كان القارى يقرأ بالمعنى... و كان القارى يقرأ سورة البقرة... نيز بنگريد به ترمذى، ج 2، ص 102 ، 103و جز آن.
(54) - فخر رازى، ج 32، ص 13؛ نيز بنگريد به ابو حيان، ج 8، ص 492 ؛ آلوسى، ج 30 ص 178 - 179.
(55) - و مقايسه كنيد با آيه 41 سوره آل عمران.
(56) - اين تعبير و تفسير از آيه را، فخر رازى در اثر ديگرش شرح الاسماء الحسنى (تحقيق عبدالرؤوف سعد، قاهره، 1980) بيان كرده است. وى در صفحه 72 اين آيه را در كنار ديگر آيات مربوط به ستايش و تسبيح الله ذكر مىكند.
(57) - مقايسه كنيد با هر شفلد، پيشگفته، ص 19. اما از سوى ديگر بنگريد به نولدكه - شوالى، ج1، ص 81 - 82، كه ارجاعات هر شفلد در تورات را بى ارتباط مىدانند.
(58) - كتاب اشعياء، باب 12، آيه 4؛ كتاب اول تواريخ، باب 16، آيه 8؛ مزامير، مزمور 105، آيه1.
(59) - مزامير، مزبور 116، آيه 13.
(60) - مزامير، مزبور 116، آيه 17.
(61) - نيز بنگريد به آيات: اعراف، 180؛ اسراء، 110 ؛ طه، 8.
(62) - طبرسى، ج 30، ص 151. براى بحث بيشتر در باب ارتباط اسم و مسمى، نگاه كنيد به فخر رازى، شرح الاسماء الحسنى، صص 18 به بعد.
(63) - مقاتل بن سليمان، ج 2، ص 244 الف.
(64) - ابو حيان، ج 8، ص 492: و جاء الخطاب ليدل على الاختصاص و التانيس اى ليس لك رب غيره.
(65) - فخر رازى، ج 32، ص 15. نيز بنگريد به ابو حيان، ج 8، ص 492 ؛ آلوسى ، ج 30، ص 180 مقايسه كنيد با لومان، ص 264 به بعد.
(66) - براى اين روايت بنگريد به اشپرنگر، ج 1، ص 330 به بعد؛ نولدكه - شوالى، ج 1، ص 78 به بعد؛ بوهل - شادر، ص 136 به بعد؛ لومان، ص 416 به بعد؛ پارت، محمد و قرآن، ص 47 به بعد؛ بل، «وحى محمدى»، ص 13 به بعد ؛ وات، محمد در مكه، ص 39، به بعد؛ شلهايم، مكرراً.
(67) - برخى از ديگر سورهها را نيز نخستين نزول وحى بر محمد (ص) دانستهاند. فى المثل، سوره تين يا سوره قلم، براى سوره تين، بنگريد به حلبى، ج 1، ص 261. براى سوره قلم، بنگريد به فتح البارى، ج 8، ص 521 ؛ زرقانى، ج 1ص 22؛ حلبى، ج 1، 224. براى وجوه جمع اين روايات نگاه كنيد به بلاذرى، انساب، ج 1، ص 109؛ حلبى، ج 1، ص 260 به بعد. براى سورههاى ديگر رجوع كنيد به لومان، ص 430 به بعد.
(68) - ابن سعد، ج 2، ص 341؛ اشپرنگر، ج 1، ص 342.
(69) - ابن سعد، ج 1، ص 195؛ در باب اهميت سخنان آرامش بخش خديجه نگاه كنيد به مقاله كستر با عنوان «خداوند هرگز بر تو بى مهرى نمىكند».، ص 27 به بعد. براى روايات مربوط به خديجه همچنين بنگريد به لومان، ص 441 به بعد.
(70) - ابن سعد، ج 1، ص 195؛ نيز بنگريد به سيوطى، خصائص، ج 1، ص 241؛ ابن شهر آشوب، ج 1، ص 41؛ اشپرنگر، ج 1، ص 343. براى روايات مربوط به ورقه، نيز بنگريد به لومان، ص 446 به بعد.
(71) - ابن سعد، ج 1، ص 194 - 195؛ بلاذرى، انساب، ج 1، ص 104؛ سيوطى، خصائص، ج 1، ص 242؛ اشپرنگر، ج 1، ص 343.
(72) - براى ديگر رواياتى كه به همين مكان اشاره دارند نگاه كنيد به طبرى، تفسير، ج 27: ص 27؛ سيوطى، الدرالمنثور، ج 6، ص 122؛ ابن كثير، تفسير، ج 4، ص 249 (ابن وهب - ابن لهيهه - ابن الاسود - عروة - عايشه).
(73) - براى اين فقرات نگاه كنيد به مقاله بل با عنوان «رويتهاى محمد»، ص 145 به بعد، براى «روايات افق» همچنين بنگريد به لومان، ص 434 به بعد.
(74) - ابومعشر السندى (متوفاى 786/170) در كتاب مغازى مواجهه ديگرى ميان جبرئيل و محمد (ص) را - كه در قرآن نيامده است - گزارش مىكند: محمد (ص) حس مىكند چيزى او را بر زمين مىفشارد، ترسيده است. صدايى مىگويد: «نترس، من جبرئيل هستم» محمد (ص) اين واقعه را خديجه نقل مىكند. IIIaبراى ، به نقل از ابومعشر). برخى گزارشها چنين مىگويد كه سه روز (مغلطاى، پيش از ظاهر شدن جبرئيل، محمد (ص) الهام غير قرآنىاى را از اسرافيل دريافت مىكند. نگاه كنيد به ابن كثير، بداية، ج 3، ص 4؛ سهيلى، ج 1، ص 269، و 270 ؛ حلبى، ج 1، ص 236، 244، 261 به بعد، 263. نيز بنگريد به مقاله «اسرافيل» به قلم ونسينك در دايرة المعارف اسلام، ويرايش دوم. واقدى و ديگران اين گزارشها را رد، و تأكيد مىكنند تنها فرشتهاى كه همواره جبرئيل است. نگاه كنيد به ابن سعد، ج 1، ص 191؛ IIIb- IIIa بر محمد (ص) وحى كرده، اما از يعقوبى، ج 2، ص 23؛ مغلطاى، سوى ديگر، روايت در خور توجهى داريم كه در آغاز آن آمده است. روزى، اسرافيل، جبرئيل و ميكاييل نزد محمد (ص) آمدند و پيامبر همه چيز را پيش از نزولش ميان دو چشم اسرافيل ديد. (راى بين عينى اسرافيل كل شىء قبل نزوله). نگاه كنيد به خرگوشى، نسخه كتابخانه بريتانيا، ص 89 الف؛ همو، نسخه توبينگن آلمان، ص 67 الف ؛ سيوطى، الدرالمنثور، ج 1، ص 91 - 92. مقايسه كنيد با همو، خصائص، ج 3، ص 156 - 157.
(75) - ابو نعيم، دلائل، ص 70 - 71 نيز بنگريد به ابن حجر، اصابه، ج 7، ص 600 - 601 (نقل از ابو نعيم). مقايسه كنيد با اشپرنگز، ج 1، ص 348 - 349.
(76) - بلاذرى (انساب، ج 1، ص 111) پيش از اين روايتى از معمر بن راشد (متوفاى 770/154) نقل مىكند كه مىگويد پس از آموزاندن وضو و نماز به محمد (ص)، سوره علق نازل شد.
(77) -نسخه كتابخانه بريتانيا، ص 24 الف - 25 الف.
(78) - فاكهى نيز يادداشت كوتاهى آورده است دال بر اين كه برخى ادعا مىكنند كه سوره علق در اجيار صغير بر محمد (ص) وحى شده و اين نخستين سوره نازل شده است (فاكهى، ص 471 الف. نيز بنگريد به فاسى، ج 1، ص 200؛ در اينجا پس از نقل سخن فاكهى گفته شده كه اين يادداشت بسيار غريب است).
(79) - نولد كه (- شوالى (ج 1، ص 81 - 82) به اين آيه از كتاب اشعياء توجه دادهاند: بار ديگر آن صدا مىگويد «با صداى بلند بگو!» پرسيدم: «با صداى بلند چه بگويم؟» (باب 40، آيه 6).
(80) - اين نظر كه تنها 5 آيه نخست مختوم به لم يعلم در نخستين مواجهه محمد (ص) با فرشته وحى نازل شده در چندين روايت به وضوح آمده است (مثلاً، بلاذرى، انساب، ج 1، ص 110؛ مقاتل، ج 2، ص 244ب ؛ بيهقى، دلائل، ج 1، ص 412؛ سيوطى، الدرالمنثور، ج 6، ص 368؛ واحدى، ص 6؛ قرطبى، ج 20، ص 117؛ خازن، ج 7، ص 222). با اين حال برخى روايات نيز وجود دارند حاكى از اين كه 8 آيه نخست مختوم به الرويا (كذا؛ مولف اشتباهاً به جاى الرجعى، الرويا نوشته است. كلمه الرويا اصلاً از فواصل سوره علق نيست. (م)) و يا تمام سوره در آن موضع نازل شده است نگاه كنيد به بلاذرى، انساب، ج 1، ص 110 و 108. نيز بنگريد به لومان، ص 433 به بعد.
(81) - طبرى، تفسير، ج 30، ص 162. نيز بنگريد به همو، تاريخ، ج 2، ص 47 - 48؛ سيوطى، الدرالمنثور، ج 6، ص 368 - 369؛ ابن ابى شيبه، ص 11 - 12؛ اشپرنگر، ج 1، ص 331.
(82) - مقايسه كنيد با لومان، ص 429 - 430.
(83) - ابن هشام، ج 1، ص 249 - 250.
(84) - ابن سعد، ج 1، ص 194؛ بلاذرى، انساب، ج 1، ص 105.
(85) - وات (محمد در مكه، ص 40 و 42)، «الرؤيا الصادقه» را به رويت صادقه (true vision) ترجمه، و تأكيد مىكند اين اصطلاح «فرق دقيقى با رؤيا دارد». اما نقل ابن اسحاق آشكارا تصريح دارد كه محمد (ص) اين «رؤيا» را در خواب ديده است و اين بدان معناست كه «الرويا الصادقه» دقيقاً يك خواب است. نيز بنگريد به ابن كثير، بداية، ج 3، ص 4، كه تأكيد مىكند اين روايت به يك خواب IIIaاشاره دارد. همچنين : اول ما يوتى به الانبياء فى المنام حتى تهتديه قلوبهم ثم ينزل الوحى بعد. بنگريد به مغلطاى، ص گزارشهاى ديگر شروع آگاهى نبوى محمد (ص) را يكسره به گونه متفاوت شرح مىدهند. برخى مىگويند شروع آن وقتى بود كه سينه او را (فرشتگان) شكافتند و تميز كردن (طبرى، تاريخ، ج 2، ص 52؛ مقريزى، ج 1، ص 38). ديگران مىگويند كه نبوت او وقتى آغاز شد كه احجار و اشجار مكه سلام كردن بر او را شروع كردند (ابن هشام، ج 1، ص 250 ؛ ابن سعد، ج 1، ص 157 ؛ بيهقى، دلائل، ج 1، ص 402 ؛ بلاذرى، انساب، ج 1، ص 104). نقل ديگرى مىگويد نخستين بار وى در حالت برهنه با قريشيان مشغول به كار در كعبه بود كه صدايى غيبى با مضامينى پيامبرانه او را خطاب كرد و فرمان داد كه لباسهايش را بپوشد (ابن سعد، ج 1، ص 157؛ سيوطى، خصائص، ج 1، ص 218 - 219؛ مستدرك، ج 4، ص 179؛ خرگوشى، نسخه كتابخانه بريتانيا، ص 26 ب - 27 الف). براى بحث از اشكال و سطوح مختلف وحى نبوى، مقايسه كنيد با زرقانى، ج 1، ص 210، 218، 219 و 225 به بعد؛ ابن قيم، زاد، ج 1، ص 58 به بعد؛ حلبى، ج 1، ص 252 به بعد و 257 به بعد.
(86) - نگاه كنيد به مقاله كستر با عنوان «تحنث»، ص 223 به بعد. نيز بنگريد به لومان، ص 419 به درباره اصطلاح «تحنث» بنگريد به ن. كالدر BSOAS بعد. (مجله مدرسه مطالعات شرقى آفريقايى، در مجله دانشگاه لندن)، ش 51، 1988، ص 214 به بعد.
(87) - اين بيانگر رأيى است كه سوره مزمل (هفتاد و سوم) اولين وحى نازل شده است. نيز نگاه كنيد به فتح البارى، ج 8، ص 521 (از عطاء الخراسانى) ؛ زرقانى، ج 1، ص 222. ديگران معتقدند كه سوره مدثر (هفتاد و چهارم) نخست بوده است (مثلاً، بخارى، ج 6، ص 200 - 201 ؛ مسلم، ج 1، ص 99؛ بلاذرى، انساب، ج 1، ص 107 - 108 ؛ طبرى، تفسير، ج 29، ص 90؛ همو،
تاريخ، ج 2، ص 51؛ بيهقى، دلائل، ج 1، ص 398، 410؛ و غيره. مقايسه كنيد با يعقوبى، ج 2، ص 22). درباره ترادف يا جابهجايى زمل / دثر مقايسه كنيد با بلاذرى، انساب، ج 1، ص 101؛ زرقانى، ج 1، ص 220؛ مقريزى، ج 1، ص 41؛ وات، محمد در مكه، ص 50. نيز بنگريد به لومان، ص 444 به بعد. اما بعدها، روايتى به نقل ابن اسحاق و اسناد زهرى - عروة - عايشه انتشار يافت كه عايشه در آغاز آن مىگويد كه نخست سوره علق نازل شد (ان اول سورة نزلت من القرآن اقرأ باسم ربك) (طبرى، تفسير، ج 30، ص 162 ؛ بيهقى، دلائل، ج 1، ص 410، مستدرك، ج 2، ص 529 ؛ واحدى، ص 5 - 6) با وجود اين، اين جمله در روايت زهرى - عروة - عايشه - كه ابن هشام و ديگران نقل مىكنند مفقود است. همين جمله را با اسنادى متفاوت ببينيد در: طبرى، تفسير، ج 30، ص 162 - 163 ؛ سيوطى ؛ الدر المنثور، ج 6، ص 368 ؛ طبرسى، ج 30، ص 151؛ زمخشرى، ج 4، ص 270 ؛ ابن سيد الناس، ج 1، ص 88. خيلى زود راهحلهايى در توجيه سازگارى (اين روايات) درست شد. گاه مىگفتند كه سوره علق معرف آغاز نبوت محمد (ص)، اما سوره مدثر معيار شروع دعوت علنى اوست. مثلاً نگاه كنيد به حلبى، ج 1، ص 262؛ وات، محمد در مكه، ص 47 - 48؛ يك راه سازگارى ديگر اين بود كه 5 آيه نخست سوره علق، اولين فقره آغازين وحى است، اما مدثر اولين سوره كامل نازل شده است (بلاذرى، انساب، ج 1، ص 109). اما رايجترين عقيده اين است كه سوره مدثر اولين سوره نازل شده پس از دوره «فترت وحى» بوده است. مثلاً بنگريد به بخارى، ج 6، ص 201 - 202 ؛ طبرسى، تفسير، ج 29، ص 90 و 91؛ بيهقى، دلائل، ج 1، ص 411؛ بلاذرى، انساب، ج 1، ص 108 و جز آن. اين عقيده با روايتى كه مىگويد اولين سوره پس از دوره «فترت وحى»، سوره ضحى بوده ومغاير است (بلاذرى، انساب، ج 1، ص 108 - 109؛ طبرى، تاريخ، ج 2، ص 48؛ ابن كثير، بداية، ج 3، ص 17).
(88) - در صورتهاى ديگر از روايت زهرى - عروة - عايشه كه از احاديث مقبول شمرده شده است، محمد (ص) مىگويد ما انا بقارى «من نمىخوانم» (مثلاً، بخارى، ج 6، ص 214؛ مسلم، ج 1، ص 97؛ عبدالرزاق، ج 5، ص 322؛ و تفاسير مفسران بر سوره علق). محققان غربى از پيش اين حديث را فرعى و درجه دوم ديدهاند كه هدفش تأييد اين اعتقاد است كه محمد (ص) خواندن و نوشتن نمىدانسته و اين امر اعجاز قرآن را اثبات مىكند (وات، محمد در مكه، ص 46؛ نيز بنگريد به همو، مقدمه بل بر ترجمه قرآن، ص 35) به دليل چنين اعتقادى، حتى عبارت «ما اقرأ» را نيز گاه به عنوان جمله منفى (نه سؤالى) تلقى كردهاند. نمونه را بنگريد به سهيلى، ج 1، ص 272 ؛ زرقانى، ج 1، ص 211. در روايات ديگر «لست بقارى» (مقريزى، ج 1، ص 40) و حتى «و لم اقرأ كتاباً قط» (سيوطى، الدرالمنثور، ص 369 ؛ همو، خصائص، ج 1، ص 240 - 241؛ ابن كثير، بداية، ج 3، ص 7 و 14) آمده است. نقل موسى بن عقبه (متوفاى 758/141) قابل توجه است كه عبارت «كيف اقرأ» دارد (بيهقى، دلائل، ج 1، ص 398؛ سيوطى، خصائص، ج 1، ص 232؛ ابن كثير؛ بداية، ج 3، ص 13. ص 22؛ ابن سيد الناس، IIIa و IIbمقايسه كنيد با فتح البارى، ج 1، ) در اين روايت، قصه شكافتن سينه ج 1، ص 82 - 83؛ مغلطاى، ص محمد (ص) نيز آمده است.
(89) - طبرى، تفسير، ج 30، ص 161 - 162؛ همو، تاريخ ،ج 2، ص 47.
(90) - در نقل مقبولى كه عبارت ما انا بقارىء را داشت (دو پاورقى قبل را ببينيد)، محمد (ص) چيزى را قرائت نمىكند بلكه تنها با آن لوح يا متن نزد خديجه باز مىگردد: فرجع بها رسول الله...
(91) - در باره اين روايت مقايسه كنيد با اشپرنگر، ج 1، ص 339 به بعد؛ كستر، مقاله «تحنث»، ص 223.
(92) - (نمط من ديباج فيه كتاب) برخى معتقدند كه در آيه دوم سوره بقره به اين كتاب (نوشته) اشاره شده است. ذلك الكتاب لا ريب فيه. نگاه كنيد به سهيلى، ج 1، ص 270 ؛ فتح البارى، ج 8، ص 551.
(93) - ابن هشام، ج 1، ص 252 - 253. نيز بنگريد به طبرى، تاريخ، ج 2، ص 48 - 49 با ابن سيد الناس، ج 1، ص 86؛ زرقانى، ج 1، ص 218؛ كلاعى، ج 1، ص 328 ؛ حلبى، ج 1، ص 238 ؛ ابن كثير، بداية، ج 3، ص 12.
(94) - سيوطى، الدر المنثور، ج 6، ص 368؛ مستدرك، ج 2، ص 529.
(95) - ابو حيان، ج 8، ص 492.
(96) - يونس، 94؛ اسراء، 14، 71 و 93؛ حاقه، 19.
(97) - اعراف، 204؛ نحل، 98؛ اسراء، 45، 106؛ شعراء، 199؛ انشقاق، 21.
(98) - فخر رازى، ج 32، ص 13.
(99) - قرطبى، ج 20، ص 119؛ و قال قوم «اسم ربك» هو القرآن ؛ فهو يقول: «اقرأ باسم ربك» اى اسم ربك، ؤ الباء زائدة...
(100) - واحدى، وسيط، ص 340 الف: قال ابو عبيده: مجازه اقرأ اسم ربك، يعنى ان الباء زائدة و المعنى اذكر اسمه، كانه امر ان يبتدىء القرائة باسم الله تأديباً. نيز بنگريد به بغوى، ج 7، ص 224؛ قرطبى، ج 20، ص 119؛ خازن، ج 7، ص 223.
(101) - نگاه كنيد به مقاله «بسمله» در دايرة المعارف اسلام، ويرايش دوم (به قلم دووو و گارده). مقايسه كنيد با لومان، ص 251 به بعد.
(102) - طبرى، تفسير ، ج1، ص 39 و 40؛ سيوطى، الدرالمنثور، ج 1، ص 8؛ واحدى، ص 9؛ آلوسى، ج 30، ص 178.
(103) - واحدى، ص 6؛ آلوسى، ج 30، ص 179؛ نيز مقايسه كنيد با فتح البارى، ج 8، ص 552؛ زرقانى، ج 1، ص 222؛ حلبى، ج 1، ص 242.
(104) - بلاذرى، انساب، ج 1، ص 105 - 106؛ بيهقى، دلائل، ج 1، ص 412 - 413 ؛ ابن سيد الناس، ج 1، ص 83 - 84؛ سيوطى، الدرالمنثور، ج 1، ص 3-2؛ همو، خصائص، ج 1، ص 237؛ زرقانى، ج 1، ص 221؛ حلبى، ج 1، ص 240؛ ابن كثير، بداية، ج 3، ص 10-9؛ نيز بنگريد به طبرسى، ج 30، ص 151 (بدون ذكر نام ابوبكر).
(105) - و بنگريد به فخر رازى، ج 32، ص 13؛ حلبى، ج 1، ص 245 - 246؛ واحدى، ص 10؛ واحدى، ص 10؛ فتح البارى، ج 8، ص 548، 552 - 553 ؛ زمخشرى، ج 3، ص 270؛ قرطبى، ج 20؛ ص 117؛ ابوحيان، ج 8، ص 492؛ آلوسى، ج 30؛ ص 178.
(106) - ابن ابى شيبه، ص 12 - 13.
(107) - ابو حيان، ج 7 (صحيح آن جلد 8 است (م))، ص 492 ؛ و مفعول اقرأ محذوف اى اقرأ ما يوحى اليك. نيز بنگريد به زرقانى، ج 1، ص 211؛ حلبى، ج 1، ص 241؛ آلوسى، ج 30، ص 178.
(108) - ابن عباس، ج 6، ص 328 ؛ فخر رازى، ج 32، ص 13؛ بيضاوى، ج 2، ص 310؛ قرطبى، ج 20؛ ص 119؛ خازن، ج 7، ص 223؛ ابوحيان، ج 8، ص 492.
(109) - ابن عباس، ج 6، ص 328.
(110) - فخر رازى، ج 32، ص 13.
(111)
- قرطبى، ج 20، ص 119؛ ابوحيان ج 8، ص 492 (اخفش).
(112) - فتح البارى، ج 1، ص 22؛ فخر رازى، ج 32، ص 13؛ بيضاوى، ج 2، ص 310؛ سهيلى، ج 1، ص 270؛ خازن، ج 7، ص 223 ؛ ابوحيان، ج 8، ص 492.